صدای گامهای نشنیده هات را میشنوم آنجا که زمان به عقب بر می گردد و من بی
رحمان محکوم هستم به گناهی که هرگز مرتکب نشده ام صدایی لرزان مرا میگوید
امیدوارانه بساز و من امیدوارانه میسازم و آگاهانه میسوزم همیشه چوب گذشته ام را
خواهم خورد گذشته ای که به پاکی گذراندم و به نا پاکی محکوم است!!!
شبها دو چشم اشکبارم را که دید دور از نگاه مهربان عاشقت دور از نوازشهای چشمان
تارت اینک منم در پیله ی تنهایی خود ماندگار اینک من اینجایم به زور روزگار...
midoonam harfat az delet miad chon vaaaaghean be del mishine....l3ye