نمی بینی چشامو وقتی لرزید از عشق تو
نمی بینی اشکامو وقتی غلطید از عشق تو
پا نزار رو قلبم پلکامو نیازار می میرم برای تو
ظالم تو بی وفا تو با نازو ریا چه حقی داشتی که یکی یکدونم بشی
ظالم ای هم صدا تو با نازو ریا چه حقی داشتی که بشکنی دل منو
ندیدی تو قلبمو وقتی تپید به عشق تو
ندیدی نگامو نشنیدی دوستت دارمهامو
روحمو نیازار دستامو نگه دار وقتی میان به سوی تو
آره دوستت دارم سادس ولی چرا
چشاتو دیدمو شکستم بی صدا
تو که منو نمی خواستی چرا پا روی قلبم گذاشتی ظالم
تو که دوستم نداشتی پس چرا پا روی قلبم گذاشتی ظالم
کیارش قمیشی
سلام
تبريك ميگم عالي بود خوشحال ميشم به ما هم سر بزني موفق باشي
سلام گلم
در کلبه ای که به اندازه یک تنهایی ست
دل من که به اندازه یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد
من از نهایت تاریکی شب حرف می زنم
من از نهایت شب عشق حرف می زنم
اگر به کلبه ی من آمدی ای مهربان
برای من چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!!!
موفق باشی
موفق باشی
عالی بود